|
درباره وبلاگ ✿  به وبلاگ من خوش امدید نظر یادتون نره..راستی نظرات شما باهمون یبار اوکی کردن، ثبت شده..لازم نیس دوباره اونو بفرستید (✿◠‿◠) توضیحات داده نشده✿ ✿آرشیو ✿پیوندها ✿پیوندها ✿روانشناس ناشی
|
❤بیانات یک ذهن روانپریش.. ❤
کاش این فرهنگ جا بیوفته که خانواده ها وقتی میان مهمونی بچشونو ببندن به درخت تو حیاط . یه فرهنگ دیگه ای هم که باید جابیفته اینه که،دراین چت خصوصی تو مدیریت وبلاگ گِل گرفته شه؛ انقد نیان،تبلیغ وبلاگشون روبکنن،یاد پشه میفته آدم..وز وز من كلاً با خشونت مخالفم ولى با مشت زدن تو دهن كسى كه با ملچ مولوچ غذا ميخوره خشونت نيست، تربيت كردنه!
یه سلام کنیم به اون دختری که فک میکنه بادوس پسرش ازدواج میکنه . . . . . . . . سلااااااااااااااااااااام اسگول پنج شنبه 8 مرداد 1394برچسب:, :: 18:32 :: نويسنده : AKHMOo
من تازه ازدواج کردم و شوهرمم رو خیلی دوست دارم؛ ولی یه مشکل بزرگ با ایشون دارم؛ اونم خالی کردن بی خبر و بی درنگ و در هر لحظه از شبانه روز باد معده هست! ادامــــــــــه مطلــــــب ... 
پنج شنبه 8 مرداد 1394برچسب:, :: 18:0 :: نويسنده : AKHMOo
سلام دختری هستم۲۲ ساله،حدود ۴ ماهه گرفتارم اونم چ گرفتاری نه راهه پیش دارم نه راهه پس. عاشق مسی شدم شب و روزم شده نگاه به عکساش وگریه و زاری غیر اون هیچ پسری به دلم نمیشینه خواهش میکنم یه راهی نشونم بدین چطور میتونم بهش برسم؟ کامنت های ملت همیشه در صحنـــــــــــــ ◄ بهش کم محلی کن خودش جذب میشه!! ◄ عاشق هموطن شو دوست من مگه بیگ زاده چشه؟ ◄ بچه ها ببخشید این بیمار منه از تیمارستان فرار کرده ◄ تو باید جوری رفتار کنی که اونم متوجه این علاقت بشه بهت قول میدم که اونم تو رو میخواد فقط میترسه عشقشو بهت مطرح کنه شاید میترسه جواب رد بشنوه صبورو بافکر برو سمتشو بذار اونم بفهمه که دوسش داری! ◄ سلام یا خدا ۲۲ سالته مطمئنی؟؟؟ تنها راهی که میتونی بهش برسی اینه که بدویی افرین فقط مراقب باش جلو نزنی ازش... ◄ برو دست به دامان جمشید مشایخی شو! ◄ لامصب نمیگه چطور از فکرش بیام بیرون میگه چطور بهش برسم؟ ◄ هاشم بیگ زاده بفهمه خیلی ناراحت میشه ها از من گفتن بود ◄ اون زنو بچه داره خجالت نمیکشی آخری چه مساله روجدی گرفته!! تلویزیون سریال پخش میکنه، حقوق پسره 450 هزارتومنه. زنش برنامه ریزی میکنه در طول چندماه هم ماشین لباسشویی میخرن هم جاروبرقی، هم فرش دستباف! تازه مستأجرم هستن....
دو شنبه 15 تير 1394برچسب:کتاب طنز ، خواندنی ، چوپان معاصر, :: 11:29 :: نويسنده : AKHMOo
خدایا! خدایا!تا سه می‌شمارم،کمک کن! «چوپان معاصر» دو شنبه 11 اسفند 1393برچسب:, :: 8:53 :: نويسنده : AKHMOo
☜زندگی جاریست...! ☞
دیروز گوشیمو شگفت انگیز شارج کردم! موندم چیکارش کنم؟ یعنی من عاشق این 7575 هستم میدونید درجواب چی گفت ؟؟؟شاید باورتون نشه ..وقتی خوندم اشک تو چشام جمع شدگفت:تا24ساعت دیگر منتظر باشید
هـَپى ولنتاینو درد هـٓپى ولنتاین و کوفت خودشون دوس پسر دارن , فکر میکنن ما هم از اون خـانـواده هاشــــــــیم! به من خواستین تبریک بگین 22 بهمنی,مبعثی , تولد امامی , آزادی خرمشهری...یه چیزی تو این مایه ها بود خوشحال میشیم محض اطلاع اونایی که مث من چشم وگوش بسته ان میگم: وَلنتاین روزی است که اجنبیا یک خرس کوچک به یک خرس گنده میدن!! شنبه 11 بهمن 1393برچسب:, :: 10:39 :: نويسنده : AKHMOo
دیروز که از دانشگاه داشتم میومدم دو شنبه 15 دی 1393برچسب:, :: 12:19 :: نويسنده : AKHMOo
سفارش خدا به ایرانیان دم در بهشت: صرفا شوخیه.. آقا یه سوال خیلی وقته ذهنمو مشغول کرده!
 گرونی شده...خب قبول
حجم شیر ها کم شده...قبول
 باد چیپسا زیاد شده...قبول
لواشکا نازک شده...قبول
لامصب تخم مرغا رو چی جوری کوچیک کردن؟؟؟
 مرغ رو رژیم میدن؟؟؟ اقا چیه هی پی ام میدین lineداری؟
viberداری؟ tangoداری؟  گوشی من فقط چراغ قوه داره هرکیم گوشیش چراغ قوه داره شب بیاد بالا پشت بوم به هم علامت بدیم
 کیا این یادشونه؟
اگر شما این هدفون رو یادتون میاد، شما یک فسیل هستید ! و بلایی که مریم معصومی بر سر برادرزاده اش آورد! احتمالاً میزان غلظتِ «موردِ موجود در عکس»، شما را هم متعجب کرده است. به نظر میرسد که محصولِ بازار های مکه باشد و سوغاتی به مریم خانم رسیده، وگرنه چنین چیزی در بازار ایران پیدا نمی‌شود، مگر اینگه مریم خانم چند بار «موردِ موجود در عکس» را تمدید کرده باشد!
سه شنبه 18 آذر 1393برچسب:, :: 12:13 :: نويسنده : AKHMOo
ﺩﺳـﺖ ﻣــﻨـﻢ ﻣـﯿـﺘـﻮﻧـﺴـﺖ ﺗـﻮ ﺍﯾـﻦ ﭘـﺎﯾـﯿـﺰ ﺗـﻮ ﺩﺳـﺖ ﮐـﺴـﯽ بـاشـه .
دوستانی که درخواست لینک میدید: من اگه احساس تعهد سرم میشد، ازدواج میکردم!! والا بخدا کی حوصله داره
دیگه عکس گرفتن با آیفون و مازراتی حال نمیده
باید بریم تو کار وانت گوجه  گٌـــــــــــرگ بــآش
همیــن دیگه گٌـــــــــــرگ بــآش...
سه شنبه 11 آذر 1393برچسب:, :: 10:3 :: نويسنده : AKHMOo
دو شنبه 10 آذر 1393برچسب:, :: 9:37 :: نويسنده : AKHMOo
زنگ زدم ب يكي از دوستام،ببينم كجاست؟ ي مدته ازش خبر ندارم.؟! "ميگه مشهدم،آقا طلبيده چندروز مهمون دوست پسرم باشم..." والا امام رضا خيلي خوب شده... زمان ما خيلي مذهبي بود!!!
عاشق اون کسایی هستم که تا مدیریت لوکس بلاک روبازمیکنی سریع پیام میفرستن برات!!! یجورحس "دعوت به عروسی "به آدم دست میده!!
حرف سنگینی زدم سه روز عزای عمومی شنبه 1 آذر 1393برچسب:نامه ,بابالنگ دراز, جودی ابوت,نامه جودی به بابا لنگ دراز,نامه بابالنگ دراز به جودی, :: 11:19 :: نويسنده : AKHMOo
جودی عزیزم!نمی دانم زمانی که این نامه را می خوانی چه احساسی پیدا می کنی. شاید تمام تصویرهای قشنگی که از بابا لنگ دراز در ذهنت ساختی خراب شود، شاید از اینکه به جای سایه لنگ‌های دراز من سایه پدر خودت بالای سرت نبوده دلت بگیرد و گریه کنی! شاید بالای برج میلاد؛ببخشید همان برج ایفل خودمان ...
ادامــــــــــه مطلــــــب ...
به بابام میگم بابایی میشه منو بفرستی خارج
میگه گلم هیچ میدونی گمرک گوسفند چقدر زیاده من که نفهمیدم منظورش چی بود فکر کنم نمیخواست منو بفرسته بحثو عوض کرد  سه شنبه 20 آبان 1393برچسب:, :: 9:50 :: نويسنده : AKHMOo
چرت ترین چیزی که پسرا توی شروع رابطه از دخترا میپرسن: مورد داشتیم طرف بعد از یک گناه کبیره گفته؛ لعنت بر شیطون… بعد یهو شیطون ظاهر شده گفته: لعنت بر خودت، لعنت بر جد و آبادت، من عمرا اگه عقلم به این کاری که تو کردی برسه! سه شنبه 20 آبان 1393برچسب:, :: 9:43 :: نويسنده : AKHMOo
يه ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺩﺑﯿﺮﯼ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯﺍﺷﻮ ﺟﻤﻊ ﮐﺮﺩ ﺗوﺁﺯﻣﺎﯾﺸﮕﺎﻩ ازاون آخراشاره میکنن دبیرستان پسرونه بوده! به هم نخندیم بیاید با هم چه معنی داره مطالب من همش ضددخترباشه؟ شنبه 17 آبان 1393برچسب:, :: 11:8 :: نويسنده : AKHMOo
خـ ـوآستگــــآر چیســــــــت؟؟
 هیچـ ـی نیست آروم بآشیـــد دختــرآ آروم باشیـــد نفسـ ـ عمیـــق آفـرین ... آقــا اون خآنمــٌ بگیـــر تشنٌج کـــرد  ميگن واسه کسي بمير
یک شنبه 11 آبان 1393برچسب:, :: 15:38 :: نويسنده : AKHMOo
عروسی دختر همسایمون (صاحبخونه)بود یا خدا! منم قفل در اتاقم خراب بود و هر لحظه میترسیدم که یکی بپره تو اتاق! وای!! از ترسم رفتم یه متکا انداختم پشت در که هرکی مثلاً خواست وارد اتاق شه ، تلاشش بیهوده باشه! هیچی! اومدم با استرس پشت کامپیوتر نشستم و اصلا نفمهیدم چیکار میکنم! همینجوری مشغول بودم که از تو پذیرایی صدای چندتا پسر بچه ی تخس رو شنیدم صداشونو می شنیدم و حرص میخوردم! ادامــــــــــه مطلــــــب ...
آخه دختر خوب عزیز من چند هزار مهندس جون کندن اون گوشی رو ساختن! چند صد نفر به فنا رفتن فیسبوک رو نوشتن! صد نفر جر خوردن برنامه بنویسن که تو از فیلترینگ رد شی ! که تو پست بزاری : لاک زدم؟!!؟ هیچی نگو!!!ســــاکــــت!!!هیــــــــــــــــس بانک سپه نخستین بانک ایرانی حیف که *733#روپشتیبانی نمیکنه!!
آیا خواستگار ندارید؟
 آیا دنبال یه لقمه شوهر حلال میگردید؟ . . . . . . . کافیست در هیأت با فروتنی چایی پخش کنید تا مادرشوهر آیندتان شمارا بپسندد. . .  وعده دیدار ما: محرم, روضه ملوک خانم اینا  منتظرم
 دو شنبه 28 مهر 1393برچسب:کلاه قرمزی,پسرخاله,گابی,ببعی,اقای مجری,پسرعمه زا,دیلالوگ جذاب ازفامیل دور, :: 10:29 :: نويسنده : AKHMOo
یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, :: 10:5 :: نويسنده : AKHMOo
یه ﺯﻣﺎﻧﯽ ﺍﻧﻘﺪ ﺧﺎﺳﺘﮕﺎﺭ ﺑﻮﺩ واینگونه است که هی ادامه تحصیل میدهند یک شنبه 27 مهر 1393برچسب:, :: 9:59 :: نويسنده : AKHMOo
من آخر نفهمیدم اینکه هی میگن : “وی خاطر نشان کرد” یعنی چی ؟ چرا با عواطف دختر مردم بازی میکنه ؟ مسئولین چراپاسخگونیستن؟؟؟ مورد داشتیم دخدره گفته که دوست دارم یه فرش پونصد شونه بگیرم میفهمی .. نیست چیه؟خب حرف حق روباید زد!! ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻋﻜﺴﺸﻮ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﺎﺯﺍﺭﺍﺗﻲ ﺩﻭﺱ ﭘﺴﺮﺵ ﺳﺮﺗﺎﭘﺎﯼ ﻫﺮ ﺩﻭﺗﺎ ﺑﺮﻧﺪ..... |
|||
 |
تبادل لینک هوشمند 
خبرنامه وب سایت:
ایشون جلوی من این کار رو انجام میده توی خونه و گاهی اوقات صداش اونقدر بلنده که لرزه به اندام من میفته.
، ولی ایشون به من میگه سوسول!
ـــــــه:
تا نیم ساعت دیگم وقتش تموم میشه..
یعنی زنگ بزنم خونه بامامانم حرف بزنم؟زشت نیس؟
آخه یه ساعت دیگه خونه میبینمش که...
،اس خالیم بهش میدم جوابمو میده قربونش برم ،صبح از شدت عشقی 
..ولنتاین چی براش بخرم خدا؟
ـــــــت شروع کردم بلند بلند حرف زدن
ـه چلاقه محلمون سلام احوال پرسی می کردم
دیدم پسر همسایمون واستاده داره یه چوری نگام می کنه
ـران.gif){kind=small}
.gif){kind=small}
.gif){kind=small}
ــم چرا زنگ نمی زنه 
ــــــی شمارم رو تو حیاطشون بندازم
وهر پستی دوست داشت بذاره 
بیای مثه بقیه بر ی ن ی تو زندگیش
...
...
(شمافک کن این الاغه) ﻭ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﮔﻔﺖ :
که برات تب کنه.. 
و مردونه رو انداخته بودن خونه ی ما (طبقه بالا) و قرار شد من توی اتاق خواب بمونم 
تا مردها ناهارشونو بخورن و برن. من تو اتاق خودمو با کامپیوتر سرگرم کردم.
مهمونا کم کم وارد میشدن و من صداشونو میشنیدم… همینطور اضافه میشدن … قرار بود ۲۵ نفر باشن اما نزدیک ۱۰۰ تا بودن! 
… خدایا ارحمنی! شرارت از صداشون می بارید! مطنئن بودم فضولیشون گل میکنه و میان سمت اتاق…! اصلاً اجازه ندادن این فکر کامل از سرم خطور کنه! دیدم دستگیره ی در داره بالا پایین میشه… خدایا تو که دوسم داشتی! حالا چیکار کنم چیکار نکنم؟!….. در اسرع وقت پریز کامپیوترو کشیدم و پریدم تو حموم! خدارو شکر متکاهه کار خودشو کرد و حداقل باعث شد چند ثانیه دیر تر وارد اتاق بشن. من تو حموم چمباتمه زده بودم 
، چراغ هم خاموش بود و دستگیرشو هم از داخل انداخته بودم که وارد حموم نشن حداقل! والا!
خدا رو شکر همه چیو جمع کرده بودم انداخته بودم تو کمد دیواری وگرنه باید فاتحه شونو میخوندم! آخه آدم اینقدر فضول!؟؟؟ اینا ننه بابا ندارن که بهشون بگه نکن زشته؟! چی بگم والا؟! همینجوری مثل بز نشسته بودم روی دوتا پاهام ( آخه یکی نیست بگه مگه چهارتا پا داری که رو دوتاش نشستی؟ 
)
,
